مشغله زیاد برای فرار از ...
سلام می دونم مدتی نبود در حقیقت مدتی بود که ننوشتمنه اینکه چیزی به ذهنم نیادهم وقت شو داشتمهم موضوع شواما همیشه خودمو مشغول چیزی می کردم تا که فرار کنمحالا از چی و برای چی نمی دونمخیلی دوست دارم به...
View Articleمعذرت خواهی
سلام به شما دوستان عزیزم شرمنده هم امتحان دارم هم مامانم مریضه هم حس نوشتن ندارم فقط برام دعا کنید التماس دعا برای همه تون آرزوی موفقیت و شادی می کنم یاحق
View Articleتار عنکبوت
بعد از مدتها اومدم دیدم که وبلاگم تار عنکبوت بسته و از اون فضای شاد و صمیمی که قبلا بر قرار بود خبری نیستخیلی دلم گرفتامسال سالی بود که راه به راه دلم میگیرهاز اینکه از اون همه دوستای خوب یکدفعه جدا...
View Articleدرد دلی با پرهوت
مرغ دلی آشیانه ای دارد از همنشینی دیگران ، وای به روزی که که آشیانه اش نابود شودسه روش است که هرگز دل نداند و به آن عمل نتواند:1. اینکه می داند حقیقتی را ولی برای غرورش انکار می کند.2. بی مهابا تصمیم...
View Articleسبدهای پاره
سبدی از ته پارهسیب های بیچارهکوچه تنهاصدای آشناسیب بر زمینپسری دنبال آنمی رود تا زیر پاییولی حیف چه بینواییسبدی خالیچشمی زاریپسرک سبدی نو بیاوربه جای سیب نقل بیاوریاحق
View Articleسازش روح با جان
مدتی ست روحم با جان سازشی یافته از روی عاطفه و نشاطروحم که ذره ذره خودش را وقف جانم کرده ، جانم زیاد خواه و طمع کار شده استروح آزرده تر و غم دیده تر و جان پروار ترجانی که در گرو روح و روحی که دل به...
View Articleنازنینم برایت ز یادت می نویسم
چند روزی بود که می خواستم در این مورد بنویسم اما دستم به قلم نمی رفت هر چی فکر می کردم نمی دونستم چی بنویسم تا اینکه دیشب اون اتفاق پیش اومدحس نوشتنم اومد گفتم بنویسم تا بلکه آروم بشموقتی به کسی علاقه...
View Articleداستان انتظار
روزی پسر جوانی از یک ماشینی پیاده می شود و می رود به سمت پارکی که ماشین در همان اطراف نگه داشته بود و در کنار یک صندلی بروی جدولهای سیمانی می نشیند و گوشی خود را از جیبش در می آورد با قیافه ای مضطرب و...
View Articleخسته از راستگویی، دلتنگ کسی که دوست دارم
روزهایی میگذره و دلم گرفته از روزگاری که هر چی راست بگی محکوم به شکستیاگر فحش بدی پیروزیهر چی میگذره بیشتر قلبم میگیره و از وجودم و بودنم خسته شدممی خواهم همراه با دیگران بشوم اما نمی توانم نمی خواهم...
View Articleنگاهم می کند آری ...
نگاهم رشته ای از تاریکی ستدیدی پر تیرگی و سیاهی ستبه چه بنگرمبه خود با عمری روان با گذشته ای پر افسوسیا به به توچشم ها را باید بستبغض ها را آزاد کردگریه های پر از دردآرامشی پر از حسدیگر این حس چیست"من"...
View Articleشروع یک پایان
روز اول خوش قدم و سمجروز دوم با کلاس و خوش بیانروز سوم با ادب و با لطافتروز چهارم دوست داشتنیروز پنجم بهترین هاروز ششم بودن و حرف هاروز هفتم اصرار و درد دل هابعد از حل مشکلروز اول آری تو هم هستیروز دوم...
View Articleبی خبری از خود
در مسیر راهی می روی خاموش و آرام همراهی نداری، اطرافت بسیار پر هیاهو و غواغا هست هرکسی به دنبال چیزی می رود که تو از آن بی خبری و تو هم به راهت ادامه می دهی، وقتی به آنها نگاه می کنی کمی تعجب می کنی،...
View Articleترسی که بر سر آمد
می ترسم دل ببندم و از دست دهممی ترسم دوست داشته باشم و فراموش کنممی ترسم دل تنگ شوم اما گم شوممی ترسم امید ببندم اما تحقیر شوممی ترسم وفادار باشم بی وفایی ببینممی ترسم راست بگویم و باور نکنندمی ترسم...
View Articleفاحشه بودن به ز خواب بودن است
فاحشه که باشی انگشت نمای مرد شهریهر کسی می شناسدت و تو را به بد نامی می بردکارت قاعده ی خودت را داردبر اساس میل خود کاری را انجام می دهی که همه آن را نمی پسندنددل نگرانی از آدم های بیرون نداری که به تو...
View Articleبودن درون
شروع این روزها زندگی ما از علم و دانشی که در آن اندوخته شده است غافل کرده استعلم و دانش را فراموش کرده و کتاب هوس ها را گشوده ایمبر آخرین آفرینش مان یک بر چسب نبودن زدیم و خود را در یک قاب تار قرار...
View Articleسازش روح با جان
مدتی ست روحم با جان سازشی یافته از روی عاطفه و نشاطروحم که ذره ذره خودش را وقف جانم کرده ، جانم زیاد خواه و طمع کار شده استروح آزرده تر و غم دیده تر و جان پروار ترجانی که در گرو روح و روحی که دل به...
View Articleداستان انتظار
روزی پسر جوانی از یک ماشینی پیاده می شود و می رود به سمت پارکی که ماشین در همان اطراف نگه داشته بود و در کنار یک صندلی بروی جدولهای سیمانی می نشیند و گوشی خود را از جیبش در می آورد با قیافه ای مضطرب و...
View Articleخسته از راستگویی، دلتنگ کسی که دوست دارم
روزهایی میگذره و دلم گرفته از روزگاری که هر چی راست بگی محکوم به شکستیاگر فحش بدی پیروزیهر چی میگذره بیشتر قلبم میگیره و از وجودم و بودنم خسته شدممی خواهم همراه با دیگران بشوم اما نمی توانم نمی خواهم...
View Articleنگاهم می کند آری ...
نگاهم رشته ای از تاریکی ستدیدی پر تیرگی و سیاهی ستبه چه بنگرمبه خود با عمری روان با گذشته ای پر افسوسیا به به توچشم ها را باید بستبغض ها را آزاد کردگریه های پر از دردآرامشی پر از حسدیگر این حس...
View Articleشروع یک پایان
روز اول خوش قدم و سمجروز دوم با کلاس و خوش بیانروز سوم با ادب و با لطافتروز چهارم دوست داشتنیروز پنجم بهترین هاروز ششم بودن و حرف هاروز هفتم اصرار و درد دل هابعد از حل مشکلروز اول آری تو هم هستیروز دوم...
View Article
More Pages to Explore .....